شنبه ۲۲ شهریور ۹۹ ۰۳:۴۰ ۱۲۱ بازديد
یک تخته سنگ بود
و یک درخت فرتوت
و سایه ای دنج
و یک استکان چای ِعنابِ لعل گون
لعل ِسیراب، لعل دُردگون
آسمان غرق استکان هامان بود
و سرمست از نگاه هامان
و درخت کهن سالِ پرشِکنج ِژولیده
بر سرمان سایه می ریخت
بی منت و بی ادعا
و ما عطر خاطره مان را ریختیم
در پناه آغوش کُنار سال خرده ی فرتوت
و آسمان بدرقه کرد نگاه هایمان را
وقتی وداع گفتیم
دشت و درخت و صخره و کبک و چویل را
و چای عنابمان که ریخت روی لباس دشت
لعل گون شد دشت لاله های واژگون
و آسمان با ما هم داستان شد
به راه افتاد تا خود ِخود ِجاده
تا خودِ خود ِ کوچه
و تا خود ِ خود ِخانه هامان
هم آوازمان شد و می آمد
راه می آمد آسمان با شاعرانه هایمان
با نازش و ترنم می بارید
داستان ها داشتیم با آسمانِ هفت رنگ
و ما وداع گفته بودیم
دشت و درخت و صخره و کبک و چویل را
و با آسمان هم داستان شدیم
از قاف تا قاف زندگی
آمنه نقدی پور
http://amenehnaghdipour.blogfa.com
از کتاب : سایه ای به نام عشق
__________________________________
از لینک های زیر دیدن کنید:
آمنه نقدی پور
اینستاگرام آمنه نقدی پور
و یک درخت فرتوت
و سایه ای دنج
و یک استکان چای ِعنابِ لعل گون
لعل ِسیراب، لعل دُردگون
آسمان غرق استکان هامان بود
و سرمست از نگاه هامان
و درخت کهن سالِ پرشِکنج ِژولیده
بر سرمان سایه می ریخت
بی منت و بی ادعا
و ما عطر خاطره مان را ریختیم
در پناه آغوش کُنار سال خرده ی فرتوت
و آسمان بدرقه کرد نگاه هایمان را
وقتی وداع گفتیم
دشت و درخت و صخره و کبک و چویل را
و چای عنابمان که ریخت روی لباس دشت
لعل گون شد دشت لاله های واژگون
و آسمان با ما هم داستان شد
به راه افتاد تا خود ِخود ِجاده
تا خودِ خود ِ کوچه
و تا خود ِ خود ِخانه هامان
هم آوازمان شد و می آمد
راه می آمد آسمان با شاعرانه هایمان
با نازش و ترنم می بارید
داستان ها داشتیم با آسمانِ هفت رنگ
و ما وداع گفته بودیم
دشت و درخت و صخره و کبک و چویل را
و با آسمان هم داستان شدیم
از قاف تا قاف زندگی
آمنه نقدی پور
http://amenehnaghdipour.blogfa.com
از کتاب : سایه ای به نام عشق
__________________________________
از لینک های زیر دیدن کنید:
آمنه نقدی پور
اینستاگرام آمنه نقدی پور